چرا ما خیلی از کارها رو نمیتونیم انجام بدیم و یا سختمونه که انجامش بدیم؟ خیلی دوست داریم که اون کار رو انجام بدیم ،ولی نمیتونیم انجامش بدیم؟ توی این مقاله بهت میگم مشکل کجاست!
تو هر روز داری راه میری و صحبت میکنی ویا رانندگی میکنی ،بدون اینکه به انجام این کارها فکر کنی و هوشیار باشی ،داری این کارها رو به راحتی انجامشون میدی.مثلا وقتی داری رانندگی میکنی :بدون اینکه حواست باشه سوار ماشینت میشی و یه دفعه میبینی که رسیدی به مقصد ودر طول مسیر با موبایلت صحبت کردی و به چیزهای مختلفی فکر کردی ،مثلا به اینکه امروز چه کارهایی باید انجام بدی و با چه کسانی باید ملاقات کنی ویا چه پروژه هایی هست که امروز باید یک کاری در خصوص اونها انجام بدی، فکر میکنی. ولی ناآگاهانه به صورت اتوماتیک وار داری رانندگی میکنی مثل راه رفتن و یا غذا خوردن و یا نفس کشیدن،چرا؟چون این فعالیت ها توسط ذهن نیمه آگاهت داره انجام میشه و تو اینها رو یاد گرفتی.روزهایی که تو میخواستی رانندگی رو یاد بگیری رو بهش فکر کن! مربی آموزشگاه در کنارت نشسته بود و بهت میگفت که مثلا اول باید دنده رو جا بزنی و بعدش مثلا یکم گاز بدی و...تا اینکه ماشین شروع به حرکت کنه ،تو حجم عظیمی ازاطلاعات رو از مربی ات دریافت میکردی،گیج میشدی خسته میشدی و سردرد میگرفتی وشاید با خودت میگفتی که من اصلا توی رانندگی خوب نیستم! کی میخوام یادبگیرم من خیلی خنگم من خیلی ضعیفم و.... ولی بعد از یکی دو هفته آموزش دیدن و تکرار جلسات رانندگی و اطلاعاتی رو که از مربی ات دریافت کردی و سپس انجام دادنشون ،متوجه شدی که واووو من میتونم رانندگی کنم ودیگه اون نگرانی هایی که روزهای اول داشتم دیگه وجود نداره! خب چه اتفاقاتی از لحاظ علمی رخ داده که تو تونستی رانندگی رو یاد بگیری ؟ والان وقتی داری رانندگی میکنی همه کار انجام میدی به جز اینکه حواست به رانندگی باشه؟یعنی رانندگی دیگه واست اتومات شده!چه اتفاقاتی در تو افتاد ! چی شد که تو رانندگی رو به این صورت یاد گرفتی؟روزهای اول که تو دستورالعمل ها رو دریافت میکنی ،یعنی اینکه چه کارهایی رو به چه ترتیبی انجام بدی و بسیاری از دستورالعمل ها بود که تو برای رانندگی کردن باید انجام میدادی و رعایت میکردی و با خودت میگفتی: من چه طوری این حجم از اطلاعات و دستورالعمل ها رو انجام بدم! مثلا اگرموسیقی پخش میشد صداشو کم میکردی ،چون نمیتونسی حواست رو جمع کنی .بله حق با تو بود چون تو آگاهانه داشتی از ظرفیت ذهن آگاهت استفاده میکردی ،ذهن آگاه اون دستور العمل ها وباید ها ونبایدها و چه کار باید بکنی ها وچه کار نباید بکنی ها رو از مربی ات دریافت میکرده و بین همه ی دستورالعمل ها ارتباط معناداری برقرار میکرده و اونها رو به هم ربط میداده وپس از اینکه بارها و بارها این کار رو انجام دادی و بهت گفته شد،ارتباط معنی داری در هر جلسه بین اون دستورالعمل ها بهتر و بهتر شکل گرفت تا اینکه تو یک روز فهمیدی که دیگه به مرور زمان داری اتومات رانندگی میکنی و دیگه نیاز نیست که اونقدر حواست جمع باشه و دیگه مثل قبلا نیاز نیست که نگران باشی .خب چه اتفاقی افتاد ؟ با دریافت این دستورالعمل ها تو در ذهن آگاهت ،با درکنار هم قرار دادن اون کدها و دستور العمل ها یک پترن و یک الگویی رو تو ایجاد کردی و اطلاعات مربوط به اون الگوها و پترن ها رو وارد ذهن نیمه آگاهت کردی و وقتی که اون اطلاعات وارد ذهن نیمه آگاهت شد این یعنی که تو داری اتومات میشی و این یعنی اینکه تو رانندگی که یک مهارت هست رو یاد گرفتی. وحرف زدن و راه رفتن و یادگیری زبان و... بقیه مهارت هایی رو که یادگرفتی هم به همین صورت یاد گرفتی.
یادگیری دو بخش داره :1-یادگیری از طریق مشاهده کردن
2- یادگیری از طریق انجام دادن
مثلا نحوه یادگیری زبان در ما: وقتی بچه به دنیا میاد با استفاده از حواس پنج گانه در محیط قرار میگیره و میبینه که پدر و مادر و خانواده دارند صحبت میکنند و اون در حال تماشا کردن ودیدن هست و از طریق حواس پنج گانه داره اطلاعات رو دریافت میکنه ،دیدنی ها شنیدنی ها لمس کردنی ها بوییدنی ها چشیدنی ها و داره اطلاعات رو دریافت میکنه و داره دنیا رو مشاهده میکنه واطلاعات رو دریافت میکنه و در همین حین ذهن آگاهش داره بین اطلاعات مختلف ارتباط معنی داری ایجاد میکنه و داره الگوها و پترن هایی شکل میده و بعد از ماهها مشاهده کردن بچه داره به جایی میرسه که بچه اندام های زبانی اش تقویت شده وداره آماده میشه برای انجام دادن،صداهایی رو از خودش در میاره و تلاشهایی رو میکنه وبرای اولین بار صدای معنی داری رو از زبان بچه میشنویم و فکر میکنیم که یکدفعه بچه به حرف میافته در صورتی که بچه طی ماهها مشغول یادگیری زبان بوده درصورتی که ما زمانی که بچه شروع کرده به حرف زدن رو تونستیم تشخیص بدیم در صورتی که طی این مدت داشته اطاعات رو دریافت میکرده وتجزیه و تحلیل میکرده .حالا در طی مسیر ما تلاش میکنیم که به بچه کلمات بیشتری یاد بدیم افراد دیگه هم به همین صورت سعی میکنن که با بچه حرف بزنن وحجم عظیمی از اطلاعات رو بچه داره دریافت میکنه بازهم داره مشاهده میکنه از طریق حواس پنج گانه و اطلاعات دریافت میشه و ارتباط معنی داری بین همه ی این اطلاعات ،کلمات و صداها برقرار میکنه و باید ارتباط معنی داری بینشون برقرار بشه وهر روز متوجه میشیم که بچه داره به حرف زدن نزدیک تر میشه وکلمات بیشتری رو استفاده میکنه و بهتر میشه . در طی مسیر بارها اشتباه میکنه خیلی از کلمات رو اشتباه تلفظ میکنه و اطرافیان کلمات رو براش اصلاح میکنن و بازخورد میدن به بچه و بچه اطلاعات رو مجدد دریافت میکنه و ذهن آگاهش مجدد ارتباط معنی داری بین اطلاعات جدید دریافت میکنه و مجدد الگوهای جدیدی میسازه و بهش اجازه میده که حرف زدنش رو اصلاح کنه .و بچه با مشاهده کردن ها یعنی دریافت اطلاعات وسپس انجام دادن ها هر روز داره بهتر و بهتر میشه و این شد که تو الان میتونی به راحتی حرف بزنی .برای اینکه راه رفتن رو هم یادبگیریم همینطور بود.هر مهارتی که الان داریم رو به همین صورت یاد گرفتیم در واقع ما موجودی یاد گیرنده هستیم .ما هنوز هم داریم حرف زدن و راه رفتن رو هر روز انجام میدیم و گاها توی حرف زدن دچار اشتباه میشیم وحتی در حال یادگیری لغات جدید هستیم .باز هم روش همونه ابتدا خوب بلد نیستیم و الگو وپترن رو با ذهن آگاهمون درست میکنیم و میدیم به ذهن نیمه آگاه و بعد میدیم به ذهن نیمه آگاه واتومات میشه و ما دیگه به راحتی اون کار رو انجام میدیم و هر روز با تکرار بهتر میشیم ،چیزهایی که صحبت کردیم اتفاقاتی بود که از لحاظ ذهنی برامون اتفاق میافته .و در ادامه از لحاظ فیزیکی هم ببینیم چه اتفاقی برامون میافته؟
جالبه که از نظر فیزیکی هم نورون ها در مغزما توسعه پیدا میکنن و نورون ها خودشون میفهمن که دندریت ها رو چطور توسعه بدهند و براساس اون مفاهیم جدیدی که ما داریم باد میگیریم اون دندریت ها داره توسعه پیدا میکنه ،و برای قسمت مشاهده کردنی دنده ریت های جداگانه ای توسعه پیدا میکنه در قسمت نورون های مغز ما وبرای قسمت انجام دادنی هم دنده ریت های جداگانه ای توسط نورون ها توسعه پیدا میکنه و ما به صورت فیزیکی هم در مغزمون سلولهای تشخیص دهنده هم ایجاد میکنیم که مسولییت فعالیت های فیزیکی ما رو بر عهده داره.خب ما الان فهمیدیم که ما هزاران ساعت حرف زدیم هزاران ساعت راه رفتیم و هر روز هم داریم ازش استفاده میکنیم.واگر به مدت چند هفته راه نریم راه رفتن برامون خیلی سخت میشه .پس الان یادگرفتیم که یادگیری چی هست! وچه اتفاقاتی میوفته که ما چیزی رو یاد میگیریم
پس الان یاد گرفتیم که چطور یاد میگیریم و برای انجام کارهای جدی نیاز هست به دیدن و تکرار دیدن و هم انجام دادن و تکرار انجام دادن.
و اگر الان میخواهییم برند خودمون رو در فضای مجازی ایجاد کنیم و سختمونه به خاطر این بوده که از این مکانیزم یادگیری آگاهی نداشتیم و الان دیگه متوجه شدیم که اگر سختمونه که بیاییم از خودمون ویدیو بگیریم و یا بیاییم لایو و یا سایتمون رو راه اندازی کنیم !چون مهارت نداریم.چرا؟چون به اندازه کافی نرفتیم و انجام ندادیم .پس تا انجام ندیم دندریت های بخش انجام دادنی هم ایجادنمیشه .الان فهمیدی که تو هیج اشکالی نداری و پتانسیل هات محدود نیست و اینکه میگی من استعدادشو ندارم من خنگم و..... هیچ کدوم از این موضوعات دیگه مطرح نیست و فهمیدی که انسان چطور یادمیگیره و فقط دنده ریت ها و اطلاعات رو در اون زمینه نداری و با یاد گزفتن و تکرار و انجام دادن تو میتونی در هر کاری که دلت میخواد مهارت پیدا کنی.
تو فهمیدی که انسان محصوله یادگیریه و تو راه رفتن وحرف زدن وغذا خوردن ورانندگی کردن و هزاران کار دیگه رو به همین صورت یادگرفتی و الآن هم میتونی به بهترین وبزرگترین برند تبدیل بشی. یادت باشه کمال گرایی از همین عدم شناخت یادگیری میاد که ما منتظریم تا عالی بشیم و بعد عمل کنیم الان فهمیدیم که تا از ابتدا اقدام نکنیم هیچ وقت عالی نمیشیم
پس کاری که دوست داری رو انجامش بده.
دیدگاه خود را بنویسید