مهاجرت و تغییر محل زندگی براساس بررسی هایی که هر فرد بر اساس جاذبه هایی که برایش ایجاد میشه و یا شاید به دنبال فرصت های بهتر برای پیشرفت شغلی و درآمد و یا هر چیز دیگری که در ذهنش تصمیم به مهاجرت میگیره و عموما مهاجرت بد نیست. ولی قبل از اینکه فرد بخواد مهاجرت جغرافیایی انجام بده و محل زندگیش رو تغییر بده، اون باید به این فکر بیفته که همیشه و حتی اگر هم مهاجرت نکنه ،اولین مهاجرتی که برای هر فرد نیاز هست مهاجرت ذهنی است.
به این دلیل که انسان تنها موجودی هست که نیاز به آموزش داره ،مثلا حیوانات بعد از اینکه به دنیا میان یک مدت بسیار کمی به آموزش نیاز دارند اینکه چطور بتونه راه بره و محیط رو بشناسه و یا شکار کنه بعد بلافاصله تصمیم میگیره به تجربه ی مستقل شدن و میتونه تنهایی به حیات خودش ادامه بده. ولی انسان تنها فرمی از حیات هست که به شدت نیاز به آموزش داره و از اولین روزهایی که به دنیا میاد این نیاز وجود داره ، مثلا برای اینکه حرف بزنه و راه بره و غذا بخوره و آگاه شدن نسبت به اتفاقاتی که میتونه بهش آسیب بزنه مثلا افتادن از ارتفاع و یا دست زدن به برق یا آتش و....تا اینکه به مرور زمان سطح هوشیاری اش بالاتر میره ،مثلا وقتی بچه کوچک هست اگر ازش بپرسی بین این دو فرد یکی زن هست و یکی مرد ، اون بچه تفاوت بین مرد وزن رو متوجه نمیشه و به مرور که بزرگتر میشه تفاوت رو بیشتر میتونه مشخص کنه چون سطح هوشیاری اش بالاتر رفته /و انسان همیشه باید آموزش ببینه و اصلا انسانی که آموزش ندیده مهاجرت ذهنی نکرده و در واقع برنامه ریزی ذهنی اش رو عوض نکرده ،و اگر یک نفر بیاد و حرف تندی بهش بزنه و یا انتقادی بکنه این فرد سریع حالش بد میشه و ناراحت میشه ، انسانی که مهاجرت ذهنی نکرده و برنامه ریزی ذهنی اش رو تغییر نداده ناراحت میشه ولی فردی که برنامه ریزی ذهنی اش رو تغییر داده و در واقع مهاجرت ذهنی کرده ، مرجع تصمیم گیری اش عوض میشه و در واقع مهاجرت کرده ،و دیگه به صورت قبل فکر نمیکنه و این باعث میشه مهارتهایش هم ارتقا پیدا کنه. فرد وقتی به دنیا میاد در حالت reactive modeهست یعنی فقط در سیستم fight or flight داره کارمیکنه یعنی اگر یک نفر یک نگاه خشم آلود بهش داشته باشه و با خشم بهش نگاه کنه اون سریع واکنش نشون میده ومیترسه و ناراحت میشه ،یا اگر یک نفری یک حرف زشتی بهش بزنه اون سریع ناراحت میشه چون در حالت reactive mode هست و با هر اتفاقی که در محیط خارجی رخ میده اون بلافاصله واکنش نشون میده . ولی بعد از اینکه فرد آموزش میبینه و در سطوح بالاتری از هوشیاری قرار میگیره ،که مستلزم این هست که آموزش ببینه ،یعنی برنامه ریزی ذهنی اش رو عوض کنه و در واقع همون مهاجرت ذهنی هست که انجام میده ، اونوقت اگر یک فردی حرف زشتی بهش زد یا انتقادی ازش کرد یا کامنت منفی براش گذاشت اون دیگه ناراحت نمیشه !!!چراا؟ چون اون روی برنامه ریزی ذهنی اش کارکرده و فهمیده اون حرف زشتی که طرف مقابلش زده فقط نظر خودش بوده و هیچ ربطی به این فرد نداره و قرار نیست که فرد نظرات دیگران رو مورد پذیرش قرار بده و یاد میگیره که یکی از ویژگی های ذهنی ای که انسان داره قدرت دلیل جویی یا resoning factor هست و به جای استفاده از deductive reasoning از inductive resoning استفاده میکنه ،و میفهمه که اوکی اون ایده ی اون فرد هست در خارج از دنیای ذهن من و ربطی به من نداره و اینجا از دلیل جویی inductive استفاده کرد و اتفاقات و شرایطی که در محیط خارج رخ میده مورد تجزیه وتحلیل قرار میده و آگاهانه میتونه اون ایده رو رد کنه و قرار نیست اون ایده ای که در خارج از ذهن من رخ میده روی من تاثیر بگذاره.در صورتی که در گذشته اون فرد فtotally deductive کاملا پذیرنده بود و هر ایده ای رو میپذیرفت ،مثلا بهش میگفتن که ساعت 12 باید نهار بخوری و اون فرد deductivly یعنی بدون اینکه فکر کنه و تجزیه و تحلیل کنه اون ایده رو پذیرفته و الان داره فکر میکنه که نهار چی بخوره واون کل ایده رو deductive بوده رو پذیرفته و الان فکر میکنه که داره انتخاب میکنه و نمیدونه که اون ایده ی کلی توسط محیط بهش داده شده توسط محیط و اون انتخاب نمیکنه و اون ایده ای که ساعت 12 باید نهار بخوره رو پذیرفته و الان داره انتخاب میکنه که غذا چی بخوره و تازه اینکه چه غذایی هم بخوره رو deductivlyپذیرفته و یک لیست از 20 نوع غذا بهش دادن و از بین اونها باید یکیو انتخاب کنه و اون deductivly ایده ها رو میپذیره.و خب اینکه فرد بفهمه این موضوعات چی هست و از قدرت ذهن خودش بتونه استفاده کنه و خیلی راحت ایده هایی رو که از طرف محیط اطرافش به اشتراک گذاشته میشه رو نپذیره ،این مستلزم آموزش هست ، آموزش یعنی مهاجرت ذهنی یعنی اینکه فرد یادبگیره که چطور کار میکنه و چرا کارهایی رو که انجام میده رو انجام میده و فکرهایی که به ذهنش میرسه از کجا میاد؟خب فردی که آموزش ندیده اینها رو نمیدونه.بنابراین اگر فرد مهاجرت فیزیکی هم بکنه اگر یک نفر یک حرف زشتی بزنه ناراحت میشه ،چرا؟ چون اون آموزش ندید و هر روز چند ساعتی رو به آموزش اختصاص نداد .اگر فردی آموزش نبینه و محل زندگیش رو عوض بکنه یا فردی که باهاش رابطه داره رو عوض کنه ، باز هم زندگیش تغییر چندانی نمیکنه ،چون اون فرد خودش رو عوض نکرد و مهارت های خودش رو ارتقا نداد یعنی از فاکتورهای والای ذهنی اش نتونست خوب استفاده کنه و انسان تنها فرمی از حیات هست که مادام العمر نیاز به آموزش داره ،اگر بخواد زندگی بهتری داشته باشه و تصمیمات بهتری بگیره.
و در واقع وقتی که حال فرد از انتقاد دیگران ،یعنی از محیط خارجی و اتفاقاتی که افراد دیگه برایش ایجاد میکنند مثلا خوب برخورد نمیکنند ،حرف های زشت و یا انتقاد تند و توهین و....ناراحت میشه و حالش بد میشه ،این موضوع برمیگرده به emotional intelligence هوش هیجانی ،یعنی آیا ذهن فرد در حالت inductive هست یا deductive؟ زمانی که ذهن فرد در حالت inductive هست یعنی ذهن فرد نسبت به پیشنهادات خارج از دنیای ذهنش ،یعنی حرفهایی که دیگران میزنند بسته است وایده هایی که از محیط خارج دریافت میکنه یعنی نظرات دیگران رو رد rejectمیکنه .یعنی اونها رو قبول نمیکنه و نمیگذاره که انرژی که همواره به سمت ما در جریان هست و از ما عبور میکنه و به فرم های دیگه تبدیل میشه ،نمیگذاره که بدنش رو در ارتعاش منفی قرار بده و باعث تولید هورمون های شیمیایی بشه که سیستم fight or flight رو فعال کنه و حالش بد بشه.خب فرد هر جایی مهاجرت کنه ،وقتی هوش هیجانی اش پایین باشه همه جا ناراحت میشه. و با مهاجرت فیزیکی هم، اگر کسی به این فردی که مهاجرت ذهنی نکرده یک نفر حرف زشتی بهش بزنه بازهم ناراحت میشه ،شاید تعداد آدم هایی که حرف زشت میزنند کم باشه ولی حتی یک نفر هم حرف زشت بزنه بازهم حالش بد میشه،چون مهاجرت ذهنی نکرده.یعنی هوش هیجانی فرد پایین هست.
این موضوع حتی در روابط هم هست مثلا یک فردی حساسه و نیاز به توجه زیادی داره و زود رنج هست و همش از دیگران رنجش داره و ناراضی هست چون این فرد نفهمیده که انسان کی هست و چطور کار میکنه واین موضوع رو ازش آگاه نیست که وقتی فرد به دنیا میاد به صورت ژنتیکی اطلاعاتی رو به همراعه داره که این اطلاعات مانند کامپیوتری هست که perprogremed شده هست یعنی آماده هست که ویندوز روش نصب بشه و انسان هم وقتی وارد دنیا میشه به صورت ژنتیکی دیتایی رو با خودش حمل میکنه وآماده میشه اون فرد اطلاعات رو از محیط اطراف خودش بدست بیاره و میان اون اطلاعات ارتباطاتی رو ایجاد کنه و بر اساس اون اطلاعات تصمیم بگیره و حتی به صورت ژنتیکی چه مسیرهای نورون هایی رو بسازه و به فرد اجازه بده که چه دیتایی رو دانلود کنه و به چه فکرهایی فکر کنه و به صورت اتوماتیک وار گرایش به شنیدن چه اطلاعاتی داشته باشه .و زمانی که فرد این موضوع رو بفهمه که انسان محصول آموزش هست و باید روی خودش کار کنه و برنامه ریزی ذهنی خودش رو باید تغییر بده خب این فرد میتونه رشد کنه و مهاجرت ذهنی رو انجام بده .
خیلی از افراد فکر میکنند که مطالعه کردن یعنی خواندن یک کتابی یا دانشگاه رفتن و یا یک مدرکی رو گرفتن هست ولی در واقع مطالعه کردن 2 بخش داره . بخش اول : آموزشهای مربوط به هدف وکسب و کار و علاقه شخص که در این مورد باید آموزش ببینه مثلا یک شخص علاقمند به آشپزی هست و باید در این زمینه آموزشهای لازم رو ببینه. بخش دوم: مطالعه مربوط به بهبود کاراکتر فرد هست و مطالعاتی که به فرد اجازه بده هر روز به یک آدم قویتر و بهتری با آپشن های بیشتری تبدیل بشه یا همان رشد توسعه فردی هست.مثلا فرد تا دیروز هوش هیجانی و هوش اجتماعی اش پایین بوده یعنی نمیدونسته هر انسانس بر اساس برنامه ریزی منحصر بفرد خودش رفتار منحصر بفردی رو هم از خودش بروز میده و به خاطر همین هر انسانی کارهایی رو که انجام میده رو انجام میده و این موضوع رو نمیدونه و از حرف دیگران ناراحت میشه و هوش اجتماعی پایینی داره .
اگر فردی روی مهاجرت ذهنی خودش همیشه کار کنه خب اگر مهاجرت جغرافیایی هم داشته بشه خب نتایج بهتری میتونه بدست بیاره .
یا مثلا در زمینه هوش مالی و هوش لایف استایل ،از آنجایی که فرد یک موجود اجتماعی هست و وقتی در محیط قرار میگیره اطرافیانش در نقش مربی براش ظاهر میشن و کارهایی که بقیه انجام میدن از اونها تقلید میکنه ،درسته که به لحاظ خطاهای شناختی اون فرد فکر میکنه چون اون کاری که داره انجام میده رو اون داره انجام میده و فکر میکنه که چون اون داره انجام میده کار درستیه و درست هست و اون فکر میکنه ایده ای که در ذهنش تشکیل میشه اون ایده درسته و فکر نمیکنه شاید غلط باشه و حواسش نیست که قطعا راه بهتری هم وجود داشته باشه .مثلا در خصوص هوش مالی فرد بدون اینکه خودش بدونه از سبک زندگی دیگران داره کپی میکنه و مثلا در مورد کسب درآمد صجبت کنیم :اون فرد بدون اینکه خودش بدونه داره از استراتژی هایی که دیگران در کسب درآمد استفاده میکنند استفاده میکنه مثلا در خصوص کسب درآمد اون داره وقت و زمانش رو اختصاص میده تا پول بدست بیاره یعنی مثلا میره 8 ساعت در روز کار میکنه و تایم رو از بین میبره تا پول بدست بیاره خب این فرد اگر در یک کشور دیگه هم بره و مهاجرت کنه به اون کشور باز هم از همین استراتژی استفاده میکنه باز هم در اونجا از همین استراتژی استفاده میکنه و متوجه میشیم که این فرد از نظر مالی به نتایج خیره کننده ای در زندگی دست پیدا نمیکنه چون زمان هر شخص محدود هست و با زمان نمیشه جنگید . و اون فرد نمیدونه که براساس تایم و زمانی که میگذاریم پول بدست نمیاریم بلکه به ازای میزان ارزشی که برای انسانهای دیگه میتونیم ایجاد کنیم پول بدست میاریم . ارزش یعنی اینکه کاری که ما انجام میدیم رو چه تعداد از افراد دیگه هم میتونن انجام بدهند. هر چقدر تعداد افرادی که کار ما رو میتونند انجام بدهند کمتر باشه کار ما از ارزش بالاتری برخوردار هست .و مردم پول بیشتری برای محصول و خدمات ما پرداخت میکنند . و ما میتونیم از ضرب کردن برای بدست آوردن درآمد بالا استفاده کنیم میتونیم از واگذای امور استفاده کنیم
پس مهاجرت جغرافیایی بدون مهاجرت ذهنی ،منتج به گرفتن همان نتایج ضعیف میشه
دیدگاه خود را بنویسید